پاسخ به پرسش‏هاى دینى (آسیب‏شناسى تربیت دینى جوانان)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اندیشه جويان و آدرس mohammad-taha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار مطالب

کل مطالب : 450
کل نظرات : 48

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 7
باردید دیروز : 6
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 83
بازدید سال : 1593
بازدید کلی : 206703
پاسخ به پرسش‏هاى دینى (آسیب‏شناسى تربیت دینى جوانان)

پاسخ به پرسش‏هاى دینى (آسیب‏شناسى تربیت دینى جوانان)

دکتر على گلزارى

ما متأسفانه میلیون‏ها فرد معتاد در جامعه داریم. میزان معتادان کشور ما نسبت به‏جمعیت ایران از کشورهاى منطقه و کشورهاى اسلامى و بسیارى از کشورها بیش‏تراست. اغلب مصرف کنندگان مواد مخدر جوانان هستند. مصرف مشروبات الکلى درسال‏هاى اخیر زیاد شده است. رابطه با جنس مخالف در حدى شایع شده است که دیگرمدارس دخترانه و پسرانه منکر آن نمى‏شوند. تعداد زیادى از دختران ما از سن راهنمایى‏کشش و گرایش، بلکه اقدام عملى بر تماس با نامحرمان و بیگانگان دارند. آمار خودکشى‏نسبت به سال‏هاى قبل بالا رفته است. فرار دختران زیادتر شده است. شرارت وبرخوردهاى ایذایى در جوانان پسر زیاد است. تمام اینها چیزهاى مشخصى است وآمارهاى نیروى انتظامى نیز نشان مى‏دهد که جوانان ما نسبت به مسائل دینى ضعیف‏شده و از آن فاصله گرفته‏اند. در مدارس ما هم همین گونه است، کسانى که از نماز جماعت واین گونه مسائل صحبت مى‏کنند، مى‏گویند که در مدارس آمار شرکت در این مراسم کم‏شده است. اینها یک سرى از واقعیت‏ها و آمار آسیب‏هاى اجتماعى بود که گفتم.
از طرفى هم ما با جوانان بسیارى در تماس هستیم و مى‏بینیم که علاقه‏مند به مسائل‏دینى شان مثل عزادارى ابى عبداللَّه الحسین (ع) هستند و در اماکنى که مراسم‏هاى مذهبى‏است، شرکت مى‏کنند. ما هر دو طرف را مى‏بینیم؛ یعنى عده‏اى را مى‏بینیم که علاقه‏مندهستند و سؤال مى‏کنند و مشتاق هستند و عده‏اى که روگردان شدن فرزندانشانه از آداب‏و سنت‏هاى دینى خیلى زیاد شده است. ما به عنوان مشاور و روان شناس با جوانان‏ارتباط داریم؛ با ما درد دل مى‏کنند و قصد دارند که تماس حضورى داشته باشند. به‏دانشگاه مى‏آیند و یا به دفتر مشاوره و....در این مشکلات بنده بیش‏تر با دو گروه خیلى‏درگیر هستم: اول؛ پدر و مادر هایى که فرزندان جوان دارند و مراجعه مى‏کنند که فرزندما با جنس مخالف خود ارتباط دارد و قصد ازدواج با کسى را دارد که من قبولش ندارم:مثلاً عاشق شده، ترک تحصیل کرده و به طرف اعتیاد رفته است. و دوم: یک عده زن وشوهرهاى جوان که به سرعت به طرف ناسازگارى مى‏روند و درگیرى و طلاق در آن‏هازیاد شده است؛ یعنى حتّى وقتى به جوان متأهل هم مى‏رسى، مى‏بینى که شکیبایى،سازگارى و تفاهم در مسائل خانوادگى در آن‏ها کم شده است. این‏ها یک سرى واقعیت‏هایى است که وجود دارد. از دیدگاه بحث‏هاى تبلیغ دین هم این بحث‏ها و شکایت‏هاهست. برادران بزرگوار روحانى مى‏گویند که چه کار بکنیم که جوانان به طرف ما جذب‏شوند؟ گاهى اوقات که به جایى مى‏رویم، خیلى اقبال نمى‏کنند. در دانشگاه‏ها این مشکل‏از جاهاى دیگر بیش‏تر از جاهاى دیگر وجود دارد. یک عده قابل توجهى از روحانیون‏دانشگاه نه تنها در جذب جوانان دانشگاه موفق نبودند، گاهى اوقات آن‏ها برخوردهاى‏درستى هم با این برادران بزرگوار نداشته‏اند. معلمان دینى هم این شکایت را دارند که ماچگونه مى‏توانیم بچه‏ها و شاگردان را جذب کنیم .

 

 

روى آورى جوانان به مذه

این یک طرف قضیه به عنوان جنبه منفى آن؛ جنبه مثبت قضیه هم که روى دیگر سکه‏است، یا آورى آن لازم است. بنا به فرموده رهبر معظم انقلاب، وقتى که مراسم اعتکاف‏در دانشگاه‏ها برقرار مى‏شود، مى‏بینیم که جمعیت زیادى در اعتکاف هستند. در مراسم‏عزادارى هم همین گونه است. حداقل بنده و خیلى از دوستان دیگر، حتى از برادران پاسخ به پرسشهاى دینى
روحانى، دیده‏ایم که اگر در برخورد با جوانان مشتاق و علاقه‏مند به مسائل دینى، بدانیم‏که چگونه با او برخورد کنیم و روابط درستى داشته باشیم و سؤالات را به نحو مطلوب‏جواب بدهیم، خیلى جذب مسائل دینى مى‏شوند. گرایش به دین، در سطح دنیاى معاصر،زیاد دیده مى‏شود. در دنیاى کنونى و آغاز قرن بیست و یکم گرایش به دین خیلى زیادشده است. در کتب تاریخچه برخورد روان‏شناسى با دین، سه مقطع را مى‏بینیم.
روان‏شناسى در طلوع علمى شدنش (تجربى شدن) در حدود سال‏هاى 1880 تا1900 (تقریباً یک قرن پیش) در سى سال اوّل آن، استادان روان‏شناسى آن کسانى بودندکه تحصیلات - به تعبیر ما - حوزوى داشتند. همان طور که بعد از تأسیس دانشگاه تهران‏عده‏اى از آن افراد کسانى بودند که در حوزه تحصیل کرده بودند؛ مثل مرحوم فروزان فر،مرجوم همایى و دیگران. در آغاز روان‏شناسى در سى سال اوّل، کسانى مثل ویلیام جیمز،استانلى هال، و...افرادى دین دار بودند. سعى کردند روان‏شناسى را با این روش ومتولوژى جدید علوم تجربى در خدمت تبلیغات دینى بگیرند. ما مجله تربیتى دینى‏نوجوانان را در اوایل قرن بیستم به وسیله استانلى هان که مؤسس تحقیقات نوجوانى وبلوغ است داریم. ویلیام جیمز در سال 1902 کتاب «انوا تجربه‏هاى مذهبى» و یا «تنوع‏تجربه‏هاى مذهبى» را منتشر کرد که در آن، سخنرانى‏هاى مفصلى کرده و تجربه‏هاى‏عرفانى و مذهبى را نقل کرده است. بخشى از این کتاب مفصل، سالها قبل در ایران به نام‏دین و روان به وسیله آقاى قائمى ترجمه شده است. در سى سال اوّل روان‏شناسى، خیلى ازکارها و تحقیقات و رساله‏هاى دکتراى روان‏شناسى، گرایش به تحقیقات دینى داشته است.تقریباً در سى سال بعد یعنى 1930 تا 1960 انکار و اعراض و روگردانى از دین درروان‏شناسى دیده مى‏شود. یک استاد معروف دانشگاه و صاحب نظر معروفى مثل آن پُرددر سال 1950 مى‏گوید:
من پنجاه کتاب روان‏شناسى درسى را در آمریکا بررسى کردم؛ حتى یک بحث‏کوچک درباره این که مذهب به عنوان یک بحث انسانى و عاطفى مطرح باشد،در آنجا ندیدم.
در سى سال بعد، با ظهور و اوج رفتار گرایى که صبغه مادّى گرایى داشته و مسائلى که‏کلیسا ایجاد کرده بود، روگردانى از دین در کارهاى علمى روان‏شناسى و علوم جدید، به‏شدت دیده مى‏شود. بسیارى از مجله‏هاى علمى روان‏شناسى دینى تعطیل مى‏شود؛ ولى‏دوباره از حد سال‏هاى 70 - 60 به این طرف، شاهد این هستیم که بررسى هایى روان‏شناسانه نسبت به مسائل دینى و مذهبى زیاد مى‏شود؛ به طورى که در سال‏هاى اخیر،ده‏ها مجله معتبر و ده‏ها سمپوزیوم و سمینار در دنیا برگزار مى‏شود. انجمن روان‏شناسى‏امریکا شعبه سى وشش خود را به عنوان روان‏شناسى د دین تأسیس مى‏کند و از روان‏شناسان دنیا مى‏خواهد که در این زمینه ثبت نام بکنند. تعداد متخصصینى که عضو انجمن‏روان شناسان مسیحى بودند، تقریباً از دویست نفر در سال‏هاى 1993 یک باره درسال‏هاى اخیر به شانزده هزار نفر مى‏رسد و ده‏ها مجله در روان‏شناسى دین کار مى‏کنند.چهار تا از آن را خودم دیدم که دو تاى آن انگلیسى است و در حوزه روان‏شناسى دینى‏کار مى‏کنند.
حجم وسیعى از تحقیقات دینى را در حوره مى‏بینید. کسانى که با اینترنت سرو کاردارند، مى‏بیند که نسبت به دین در ابعاد علوم انسان و نظرى، خیلى زیاد تحقیق مى‏شود.این تحقیقات در سطح دنیا است. اکنون نسل جوان ما هم کشش‏ها و علاقه‏هاى دینى شان‏زیاد است. سؤالات نسبت به دین و عرفان و معنویت زیاد است و چون ما نمى‏توانیم‏جواب درستى به آنها بدهیم، به طرف مسائل بودیسم و شعبه‏هاى مختلفى از مسائل معنوى‏و مذهبى مثل عرفان سرخ پوستى و ترجمه کتاب‏هاى مسیحى و هندى که در ایران هم‏زیاد است، مى‏روند اگر دقت کنید، مى‏بینید که فروش کتاب هایى که در حوزه‏هاى علوم‏انسانى است، خیلى زیاد است. حجم زیادى از این کتاب‏ها با یک صبغه عرفانى امّا ساده‏که ترجمه شده آثار هندى‏ها است، مثل کریشنامورتى یا عرفان سرخ پوستى کاستاندا وکتاب‏هایى در زمینه مسائل فال‏گیرى است چاپ مى‏شوند. وقتى که با جوان سیزده سال‏تا بیست و پنج ساله برخورد مى‏کنید، مى‏بینید که به دنبال مسائلى هستند که به سؤالات‏آنها در حوزه هستى‏شناسى و انسان‏شناسى جواب داده شود. علاقه به شعرهاى عرفانى‏زیاد شده است؛ به حافظ، مثنوى و...، این گونه نیست که ما فقط خیابان و بد حجابى راببینیم؛ این علاقه‏ها هم زیاد است.
بحث ما در این جا این است که ما چگونه این نسل جوان را علاقه‏مند بکنیم که ازسرچشمه ناب عرفان اسلامى بهره‏مند شود. تا آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا نکند.
بچه‏هاى ما در باطن دین دار هستند؛ سابقه دین دارى ما پیش از اسلام است ایرانیان‏همیشه تاریخ متدین بوده‏اند. و همیشه تاریخ با حجب و حیا بوده‏اند. کسانى که به عنوان‏جهانگرد به ایران آمده‏اند، مثل چارون، وقتى که عده‏اى از آنها در زمان صفویه مى‏دیدندکه ما در حمام‏ها از لنگ استفاده مى‏کردیم، تعجب مى‏کردند و مى‏گفتند که چقدر اینهامحجوب و با حیا هستند. به قول شهید مطهرى، آن نجابت ایرانى با نورانى بودن اسلام،وقتى با هم ممزوج مى‏شود، از ما یک ملت مقاوم، نجیب، عفیف و دیندار مى‏سازد. بنده‏معتقدم که اعراض فرزندان و جوانان ما نسبت به مسائل دینى که اعراض سطحى و گذرااست. بنده عمقى در آن نمى‏بینم. در بر خوردهاى زیادى دیده‏ام که ما اضلاً جوان دین‏ستیز و دین گریز نداریم.

 

نقص در مخاطب‏شناسى

آنچه وجود دارد این است که جوانان ما با آن کشش‏هاى پاک انسانى و فطرت الهى‏خود و علاقه‏مندى تاریخى و فرهنگى شان و بستر خانوادگى که با دین دارى آن را تربیت‏کرده، گرایش به دین دارند؛ ولى ما زبان آنها را نمى‏فهمیم. نوع برخورد ما با آنها برخورددرستى نبوده است. آنچه که ما به عنوان دین به آنها مى‏دهیم، اخلاق و عرفان و راهنمایى‏نیست، بلکه تحکّم است. ما جوان را نمى‏شناسیم. متأسفانه در سیستم تبلیغ ما مخاطب موردتوجه نیست. مبلغین دینى ما که دغدغه آنها مسائل دینى است، مشکل شان‏مخاطب‏شناسى است. دانشگاه متأسفانه به اندازه حوزه ریشه ندارد. شاید حساسیت هم‏نداشته باشد. ما نتوانستیم بعد از انقلاب هم کارى بکنیم که از سرچشمه گواراى حوزه، دردانشگاه به طرز درستى استفاده کنیم
در بحث‏هاى اطلاع رسانى مى‏گویند که ما یک پیام رسان داریم و یک پیام گیر و یک‏پیام که باید منتقل شود. و یک عنصر و کارى که به آن «پس خوراند» و «واکنش»مى‏گویند؛ یعنى ارتباط، چهار جزء دارد؛ یک جزء آن پیام است که باید منتقل شود وکسى به عنوان پیام رسان باید آن پیام را برساند و کسى هم به عنوان پیغام گیر باید آن رادریافت کند و یک پس خوراند و واکنش است که ما بدانیم آیا این پیام منتقل شده و آیاتأثیر گذاشته است یا خیر؟ مشکلى که ما داریم این است که پیام گیر را نمى‏شناسیم
پیام ما اسلام و معارف اسلامى است. همان طور که امام باقر(ع) فرمود:
اگر به شرق بروید یا به غرب بروید، آنچه به صورت واقعى و درست است، درنزد ما اهل بیت است و آنچه ناب و درست و صحیح است، اسلام است که به‏وسیله ائمه و با تبیین آن بزرگواران به مارسیده است.
این پیام روشنى است. از جاى دیگرى هم نباید این پیام را گرفت. در اسلام هیچ چیزکم نیست. در تمام ابعاد انسانى، تا آن جا که ما متوجه هستیم، نمى‏توانیم بگوییم که کم دارد.در هیچ بُعدى از مسائل فردى و اجتماعى کم ندارد.
ما مشکل پیام نداریم؛ بلکه چون پیام گیر را نمى‏شناسیم، آن گونه مطالعه مى‏کنیم که‏اگر در دو قرن پیش هم مى‏خواستیم به تبلیغ برویم، آن را مى‏گفتیم. در هر صورت، مردم‏زمان ما با مردم پنجاه سال پیش فرق کرده‏اند. ما باید جوانان را بشناسیم. این شناخت به‏ما کمک مى‏کند که چه بخشى از پیام را بگیریم و با چه روشى ارئه بدهیم. لزومى ندارد که‏ما التقاطى از علوم غیر اسلامى را در مبنا استفاده کنیم. مى‏توانیم در روش و تکنیک‏تجدید نظر کنیم. این که فکر مى‏کنیم مشکل را بحث‏هاى جدید روان‏شناسى حل مى‏کند،این طور نیست؛ بلکه مشکل این است رو به روى ما جوانانى هستند که ماباید ازنگرانى‏هاى آن‏ها و دغدغه‏ها و روان‏شناسى وجودى آن‏ها و مراحل سن و رشد آن‏ها واز آنچه با خانواده دارند و آنچه الان در جامعه مى‏گذرد، اطلاع داشته باشیم. اگر ما این‏هارا بشناسیم، بعد نگاه مى‏کنیم از این گنجینه جواهرات، چیزى را انتخاب مى‏کنیم که اونیاز دارد. چیزى به دست او مى‏دهیم که خوشش بیاید. مشکل ما فقط در این جاست.پدران و ماردان، مبلغان و معامان دینى که نگران فرزندان و شاگردان خود هستند بایدتوجه کنند که مشکل ما مشکل مخاطبان است، نباید مشکل را اشتباه بگیریم و گمان کنیم‏چون جوان ما ظاهر و مویش مثل ما نیست و آداب و رسوم و برخورد دیگرى دارد،بنابراین خیلى از ما فاصله گرفته است. تغییر این ظواهر، حتى نوع حرف زدن و حتى‏تغییر بخشى از اخلاقیات ساده، روى گردانى از عقاید نیست سنایى مى‏گوید:
اى مسلمانان خلایق کار دیگر کرده‏اند از سر بى حرمتى معروف، منکر کرده‏اند
قصیده مفصلى با این مطلع دارد. در آن جا تمام اینها را ذکر مى‏کند که به قرآن توجه‏نمى‏کند و...در هر زمانى شکایت، مخصوصاً نسبت به جوانان بوده است. بنده مى‏خواهم
بگویم که این قدر هم نباید نگران باشیم. این شکایت‏ها نشان دهنده تغییر بنیادى عقایدجوانان نیست.
در تهذیب ابن جریر، از ابو حمید حمسى از عثمان بن سعید، از محمد بن مهاجر از زیبدى‏از زهرى از عُروه از عایشه روایت مى‏کند در مورد شعر لَبید، که گفته است:
ذهب الذین نعاش فى اکنافهم و بقیت فى خلف کجلد اجربى
آن کسانى که ما در سایه حمایت آن‏ها زندگى مى‏کردیم، رفتند و کسانى ماندند که مانندپوست بیمار اجرب، خیلى کریه هستند. غزل معروفى در رسایل رشید یاسمى هست که‏همین مضمون را دارد:
از مُلک ادب حکم گزاران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
افسوس که گنجینه ترازان معانى گنجینه نهادند به ماران همه رفتند
لبید مى‏گوید که آدم‏هایى بودند که ما در سایه رحمت آنها زندگى مى‏کردیم. آنها رفتندو خلف آنها یک انسان‏هاى مسئله دار ماندند. ابن جریر مى‏گوید که عایشه گفت: خوش‏به حال لبید! اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ عروه گفت: خدا رحمت کند عایشه رااگر زمان ما بود، چه مى‏گفت؟! زهرى گفت: خدا عروه را بیامرزد! اگر زمان ما را دیده‏بود اگر زمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ پسر او گفت: خدا رحمت کند زهرى را! اگرزمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ محمد بن مهاجر گفت: خدا رحمت کند ریبدى را! اگرزمان ما را دیده بود، چه مى‏گفت؟ عثمان بن سعید که هفتمى است، گفت: خدا رحمت کند،محمدبن مهاجر را! اگر عصر ما را دیده بود چه مى‏گفت؟ خود ابوحمید که هشتمى است‏گفت: خدا عثمان را رحمت کند اگر ما را دیده بود چه مى‏گفت؟ و من که ابن جریر هستم،مى‏گویم که خدا ابوحمید را رحمت کند، اگر عصر ما را دیده بود چه مى‏گفت؟ همه این‏بزرگان از نسل نو شکایت دارند و مى‏پندارند که نسل گذشته در رعایت اصول، از نظراخلاق بهتر بوده‏اند و خلاصه همه بر جوانان معاصر خود خورده مى‏گرفتند. بنده‏مى‏خواهم بگویم که ما نگران مسائل جوانانمان هستیم، امّا مشکل ما این است که یک‏مقدار شناخت ما از وضعیت آن کم است. نکته امیدوار کننده این است که تغییراتى را که‏ما در جوان مى‏بینیم، نه عمقى است، یعنى در باطن عقایدشان نفوذ نکرده و نه دوام دارد.تغییراتى که در جوانان دیده مى‏شود، بخش عمده آن، گذرا و سطحى است. امیدوارم که‏اگر خوب برخورد بکنیم و اگر نسل جوان را بشناسیم و زمان بگذرد، این تغییرات‏سطحى و ناپایدار جاى خود را به یک دین باورى درست‏ترى بدهد. بدانیم این که‏حضرت امیر(ع) فرمود:
جَهْلُ شَبابٍ مَعْذُورٌ وَ عِلمُهُ مَقْهُورٌ
جهل و نادانى او معذور است، یعنى عذر او را باید قبول کنیم و انتظار بالا نداشته‏باشیم. علم او هم آن قدر علم بالایى نیست، بلکه علم کوتاه است.
نکته اصلى صحبت بنده این است که جوانان تغییر کرده‏اند، اما ما باید این تغییرات رابشناسیم؛ مخصوصاً در زمان ما که سرعت تغییرات بسیار زیاد است. سرعت شهر نشینى،سرعت بحث رسانه‏ها، اینترنت و وضعى که جوانان ما دارند. این تغییرات را نمى‏توانیم‏تحمل کنیم و اصلاً نمى‏توانیم تحمل کنیم و اصلاً نمى‏توانیم خودمان را به آنها برسانیم. بزرگ‏ترها هم نمى‏توانند به سرعت به این تغییرات برسند.
جوانان، دین‏گریز و دین‏ستیز نیستند
نکته، دیگر این است که بنده خیلى از این مسائل را عمقى نمى‏بینم. اگر درست برخوردکنیم، درست مى‏شود. منظورم از عمقى، باورهاى دینى است. اگر ما درست برخوردنکنمى، پسر و یا دختر ما افت مى‏کند و دچار مشکل مى‏شود؛ زندان مى‏رود؛ معتادمى‏شود؛ دچار منکرات مى‏شود؛ اما دینش - اگر اسم آن را دین بگذاریم - لطمه‏هاى خیلى‏اصولى نمى‏بینید و دین ستیز نمى‏شود، اما قربانى مى‏شود؛ بنده در زندان آن قدر با پسرها ودخترهاى جوان برخورد کرده‏ام که همان جا نذر مى‏کردند، نماز مى‏خواندند، روزه‏مى‏گرفتند و...به هر صورت،
یک بحث این است که جوانان ما مشکل دارند؛ امّا دین ستیز نیستند. عناد با دین‏ندارند؛ گریز از دین هم ندارند؛ بلکه گریز از ما دارند. از امر و نهى‏هاى جدى ما، ازمحکوم شدن و گناهکار لقب گرفتن گریز دارند. بزرگ ترها هم همین گونه هستند. گاهى‏اوقات خانمى است به خاطر مشکلى که با همسایه‏اش دارد، پیش ما مى‏آید. به بنده‏مى‏گفت که هر کارى مى‏کنم شوهرم بیاید پیش ما قبول نمى‏کند، بنده گفتم شما خانم‏ها به‏گونه‏اى صحبت مى‏کنید که ابتدا مردها را محکوم مى‏کنید، بعد هم مى‏گویید که اگر برویم،خواهى دید که حق با من است. شوهر شما هم چون مى‏بیند ما در رسانه‏ها همه‏اش طرف پاسخ به پرسشهاى دینى
خانم‏ها را مى‏گیریم و فضا، فضاى طرفدارى افراطى از زنان و خانواده هاست، حاضرنمى‏شود بیاید و محکوم شود. چه کسى حاضر مى‏شود تا بنده شلاق بحث‏هاى علمى وروان‏شناسى را بر دارم و با علم دین او را محکوم کنم؟ در نتیجه نمى‏آید. ولى اگر او بداندوقتى پیش من مى‏آید، من نمى‏خواهم دنبال مقصر بگردم، بلکه به دنبال راه حل هستم؛ من‏قاضى نیستم؛ متهم نمى‏کنم؛ بلکه دنبال این هستم که ببینم مشکل چگونه حل مى‏شود؛ او راتحویل مى‏گیرم و احترام و محبت مى‏کنم، بدون نگرانى مى‏آید. وگرنه غرور دارد، نمى‏آید وبه ما هم بد مى‏گوید؛ مشکل خانوادگى اش هم بیش‏تر مى‏شود. مردها این گونه هستند، تاچه رسد به جوانان؛ به همین دلیل مشکل ما این است که ما همیشه فکر مى‏کنیم که آنهاباید مثل ما باشند. اولاً باید این تغییرات را بشناسیم.
بهره‏گیرى از روش درست در برخورد با جوانان
دوّم این که روش برخورد ما، باید روشى باشد با محبت و احترام و رفق که در آن،مدارا و شکیبایى و حلم وجود داشته باشد. متأسفانه تمام این‏ها که حسن خلق است، هم‏در خانواده، هم در نوجوانان ما، هم در بین خود ما کم است. در یک روایت مى‏فرماید که‏اگر آدمى سوء خلق داشته باشد، «یوحش القریب و یفر البعید» آدمى که نزدیک است،دچار وحشت مى‏شود؛ آدمى هم که دور است، فرارى مى‏شود. اگر ما روش برخوردداشته باشیم و جوان را بشناسیم، درست مى‏شود. نکته سوّم این که ما بدانیم سؤالات نسل‏جوان ما و نگرانى‏هاى او چیست و با تحلیل منطقى و بدون محکوم کردن، به آنها پاسخ‏بدهیم. عقاید و اخلاق را با روش صحیح به آنها آموزش بدهیم. اخلاق را باید به طورجوان پسند جا بیندازیم. عقاید هم که بحث استدلالى است.
در مورد حجاب نباید بگوییم که از موى سرت به جهنم آویزان مى‏شوى و پدرت رادر مى‏آورند! باید چنین چیزى باورش بشود، جوان منطقى است از نوجوانى به بعد با شبهه‏و شک و سؤال رو به رو است. این دیگر سن استدلال است. اگر ما اینها را بلد باشیم،مشکلى با جوانان نداریم. خدا را شاکرم و توفیقات و عنایات خدا را دیده‏ام که دربرخورد صمیمانه با نسل جوان و بچه هایى که ما فکر مى‏کنیم خیلى مشکل دارند، گاهى‏مشتاقانه به صحبت‏هاى انسان گوش مى‏دهند. گاهى گفته‏ام که هر جوان مشکل دارى راکافى است که بنده ده دقیقه با او صحبت بکنم تا علاقه‏مند شود.
این نکته را عرض کنم و سخنان خود را تمام کنم. امروز بنده از کرج آمده‏ام. صبح زودرفته بودم آن جا جمعیت پانصد نفرى از دختران به طور تصادفى از دبیرستان‏هاى کرج واطراف کرج را جمع کرده بودند. اینها در یک سالنى از هر قشرى حضور داشتند. قرار بودکه بنده براى آنها صحبت کنم. اینها از همه نوع سؤالات داشتند؛ البته بنده طبقه بندى‏کردم و گفتم که شاید مشکلات جوانان ما در این جامعه، تحصیلى باشد با خانوادگى باروحى و روانى یا اخلاقى و یا رابطه‏ها صحبت کن. بنده مى‏توانستم بگویم که‏اى واى‏چقدر اوضاع خراب شده! چقدر اینها حرف‏هاى بدى مى‏زنند! این چیزها سؤال نسل‏جوان ما است و با آن درگیر شده‏اند و به طرف آن کشش دارند. بنده معتقد بودم که دخترمذهبى خودم، باید در این جمعیت باشد و صحبت منِ پدر را بشنود. براى این که اونوجوان است و کشش پیدا کرده و سؤال دارد. کسى باید جواب بدهد. شاید این که دونفرى رو در رو با هم بخواهیم صحبت کنیم، صلاح نباشد یا این که من بلد نباشم
وقتى که رأى گرفتیم، خانم معلم‏ها هم بودند؛ شاید لب خود را هم مى‏گزیدند که این‏حرف‏ها چیست؟! جمعیت زیادى گفتند که راجع به رابطه صحبت کنید. بنده باید جواب‏مى‏دادم: من یک انسان معتقد به مسائل دینى هستم. این چیزها سؤال فرزندان ما است.اگر من بگویم که این حرف‏ها چیست، چقدر جامعه خراب شده و استعمار از کجا واردشده و.... واقعیتى که در نسل جوان است را بر خود پوشانده‏ام. هر جا که برویم، این‏سؤالات مطرح مى‏شود؛ به خصوص دختران جوان ما در دبیرستان‏ها سؤال اوّل شان این‏است؛ یا ارتباط دارند و اطلاع ندارند و کشش دارند و دچار چیزهاى دیگر هستند و یادوست بغل دستى او به او مى‏گوید که تو اُمّل هستى که ارتباط ندارى. در نتیجه نمى‏دانندچه جواب بدهند. یا کسى که ارتباط ندارد، احساس مى‏کند که همیشه از دیگران عقب‏است. اینها سؤالات ما است. چرا ما نباید به اینها جواب بدهیم؟ فقط به این جواب که گناه‏دارد و حرام است، نمى‏توان بسنده کرد و یا این که بیاییم بگوییم: رابطه خانم‏ها و آقایان‏مشکل دارد و....صحبت‏هاى این طورى را گوش نمى‏دهند. یک عمر ما آنها را محکوم‏کرده‏ایم. ما باید استدلالى و جوان پسند بگوییم.
در آن جلسه بنده صحبت را ادامه دادم و آرام آرام از این که این کشش و برخوردطبیعى است و از مراحل و اهداف آن سخن گفتم. سعى کردم که یک آیه و روایت هم
نخوانم. جمعیت زیادى در آخر گفتند که ما چگونه از این‏ها دست برداریم و چه کار بکنیم؟در پرسش نامه‏اى که ابتدا پخش شد و آن‏ها پر کردند، درصدِ بالایى گفتند که یا رابطه‏دارند و یا کشش دارند. در آخر هم پرسش نامه‏اى دادیم که آیا صحبت‏هاى ما مؤثر بود؟آیا اگر شما ارتباط داشتید، حاضر هستید ترک کنید؟ آن دخترها، بسیار تحت تأثیر قرارگرفته بودند.
ما باید به سوالات و کشش‏ها و... را بلد باشیم تا بتوانیم جواب بدهیم. در ظهر همان‏روز با یک گروه چهارصد نفرى پسر برخورد داشتم. آنها دیگر مانند دختران نیستند که‏مؤدبانه و ساکت بنشینند گوش بدهند. جمعیتى سوت مى‏زدنند؛ دست مى‏زدند؛ هوارمى‏کشیدند؛ یک شعر که مى‏خواندیم ده تا به به مى‏گفتند؛ ولى در آخر، دور آدم جمع‏مى‏شدند و سؤال مى‏کردند. التماس مى‏کردند که شماره تلفن بدهم. پس یک حوصله‏مى‏خواهد و یک شناخت. دوستى در راه از من پرسید: این پسرها که شلوغ مى‏کردند،گوش هم مى‏دادند؟ بنده جواب دادم که آرى، روان شناسان مى‏گویند: آدم‏هاى برون گرامى‏توانند در یک فضاى شلوغ تمرکز هم داشته باشند. پسرها برون گراتر از دخترهاهستند. سوت خود را مى‏زنند، صحبت مرا هم گوش مى‏دهند. من هم باید خوش برخوردباشم و حوصله کنم؛ نباید به من بربخورد؛ با این حال، صحبت من هم باید صحبتى باشد که‏مورد نیاز او باشد. ده دقیقه از شرق و غرب و استعمار و امریکا حرف بزنم، اینها خسته‏مى‏شوند. این که بگوییم شما آینده سازان مملکت اسلامى هستید، فیلم‏مان مى‏کنند؛ بیست‏سال است که پدر و مادر و معلم‏ها و تلویزیون این حرف‏ها را مى‏زنند. دیگر الان‏حوصله‏اى نیست؛ الان در رادیو تلویزیون هم، زمان، زمان رادیو پیام است. مخاطب بایداین را بداند که این حرفى را که به او مى‏زنیم، نیاز او است. ما جواب مى‏دهیم، محکومش‏هم نمى‏کنیم. کسانى که با جوانان برخورد کرده‏اند، مى‏دانند که جوانان ما خیلى خوب و بامحبت هستند. اگر دل سوزى و محبت از ما ببینند که ما راجع به مشکل آنها ناراحت‏مى‏شویم و ببینند که با تمام مشکلات آن‏ها؛
عاشقم بر مهر پر قهرش به جد بلعجب من عاشق این هر دو ضد
به طرف ما مى‏آیند، جوانان ما خیلى در دست ما هستند؛ اگر ما بلد باشیم که با آنهادرست برخورد کنیم.

 

پرسش و پاس

سؤال: مقصود از تربیت دینى چیست؟ آیا این است که ما در کلاس براى‏شاگردانمان، ادیان را آموزش بدهیم و دین را تعریف کنیم که اسلام چنین و چنان است؛یهودیت آن طورى است و... یا این که هدف آن است که دین را به آنها بباورانیم و به‏یک معنا، التزام عملى به دین و دستورات و احکام آن را در ذهن و فکر آنها به‏صورتى جا بیندازیم که آنها دین‏دار بشوند. اگر این معناى دوّم مقصود است، آیاآموزش دین در کلاس‏ها به وسیله دبیران بینش دینى، و یا به وسیله مبلغان دینى باایجاد التزام عملى به دین و دین دار کردن مردم سازگار است و نتیجه مى‏دهد؟

پاسخ: گفتنى است که اینها دو مقوله نیست، بلکه مراحل یک مقوله است. شما که‏بهتر مى‏دانید، «الایمان معرفةُ بالقلب و اقرار بالسان و عملُ بالارکان» خود ایمان‏این ابعاد را دارد. ایمان در سه حوزه شناختى، عاطفى و عملى باید اثرات خود رابگذارد تا جمع اینها را ایمان بنامیم؛ یعنى ایمان باید هم مؤلفه فکرى و اعتقادى‏داشته باشد و هم باید عاطفى و احساسى باشد و هم باید عملى و رفتارى باشد. مافردى را متدین مى‏دانیم که اینها را با هم داشته باشد. هر کدام از اینها ضعیف‏باشد، مشکل داریم.
ابتدا ما از فرزندان خود شروع کنیم مى‏دانید که مهم‏ترین وظیفه پدران ومادران، با تأکید جدى روایات، دین دار کردن فرزندانشان است؛ یعنى شما این راجزء وظیفه اصلى پدر مى‏دانید. در روایات چقدر تأکید شده که ما فرزندان خودرا ادب بکنیم و تعالیم اسلامى را به آنها بیاموزیم؛ همان گونه که قبول دارید دین‏در تمام ابعاد فردى زندگى، اعم از فکرى و عاطفى و...برنامه دارد که این جریان‏در تبلیغات و دنیاى امروز هم ثابت شده است. اخیراً اولین همایش بین‏المللى«روان‏شناسى و دین» در تهران بود که نزدیک سى - چهل نفر استاد خارجى‏دعوت شده بودند. شاید نزدیک صد و پنجاه مقاله و سخنرانى در آن جا در موردنقش دین در سلامت روان و علوم تجربى بود. دیگر نظریه‏پردازى ذهنى نبود. دراجتماعات زیادى که دانشمندان مسیحى و مسلمان کشورهاى اسلامى بودند، پاسخ به پرسشهاى دینى
دانشگاهیان دانشگاه ما، در بین آنها پرسش نامه دادند و تحقیق کردند، دیدند که‏بین دین داران، سلامت روان و طول عمر بیش‏تر است. در دنیا این ثابت شده‏است ما دین را مختص به یک رابطه مخصوص بین خدا و بنده در یک زمان‏هاى‏مخصوص نمى‏دانیم.
دین زندگى ما را تأمین مى‏کند. این را باور داریم و باید باور را به فرزندان‏خودمان منتقل کنیم که با دین‏دارى واقعى، استعدادهاى ما شکوفا مى‏شود. با دین‏دارى مى‏توانیم در روابط خانوادگى، بهتر تفاهم و سازگارى داشته باشیم. اگردین دار خوبى باشیم، در دنیا هم به ما خیلى خوش مى‏گذرد. بنده بارها به پسران‏و دختران جوان در صحبت هایم گفته‏ام که در اصول کافى، در یکى از مناظراتى که‏منسوب به امام رضا(ع) با یکى از دهریون است، در بحث قیامت که آن شخص‏منکر است، امام رضا(ع) مى‏فرماید: اگر قیامتى نباشد که هست، من چه ضررى‏مى‏کنم؟ )این استدلال یک آدم دین دار است( یعنى دنیاى من از دنیاى تو چه کم‏دارد. بنده همیشه گفته‏ام که این جمله زیباى امام رضا(ع) باید چراغ روشن راه ماباشد. بنده با فردى که دین نداد یا دین را قبول ندارد، باید طورى زندگى بکنم که‏در تربیت، در سلامت، در هنر، در برخورد با فرزندان و همسرم و...موفق باشیم تابه او بگویم: ببین شما دین را قبول ندارید امّا من دارم؛ در حالى که من در هیچ‏زمینه‏اى از تو کم‏تر نیستم؛ بلکه بالاتر هم هستم. مشکل ما در تبلیغ دین، هم درکشورهاى اسلامى و هم مردم متدین، این بوده است که این گونه که امام رضا(ع)برخورد کرده است، برخورد نکرده‏ایم. ما یک دنیاى درست و سالم، آباد و شادى‏را در سایه دین نشان جوانانمان نداده‏ایم. ما به طور فردى و اجتماعى و سیاسى وحکومتى عامل نبوده‏ایم.
سخن بنده در مورد این حدیث این است که دین واقعاً سلامت روان مى‏دهد.چنانکه امام رضا(ع) فرمود: اگر تو قیامت را قبول نداشته باشى، من چیزى از توکم‏تر ندارم؛ ولى اگر قیامت درست باشد که هست، آن وقت چه مى‏کنى؟! من بااعتقاد به آن طرف، یک آدم موفق در دنیا هستم، این بهتر است یا آن که ناموفق‏باشى و آن طرف را هم از دست بدهى؟ این گونه باید زندگى کرد. پس دین دارى‏التزام است. اگر من قصد داشته باشم که فرزندم را تربیت کنم تا مثلاً مسائل دین‏را هم بلد باشد، بعد هم از او سؤال کنند نمره بدهند، بعد هم یادش برود، این که‏نشد دین. دین زندگى و آرامش و رشد انسان و شیوه فرزند پرورى صحیح وشیوه همسردارى صحیح است. زندگى فرزند من باید در سایه دین تأمین شود.این را هیچ علم دیگرى جز دین به او نمى‏دهد. براى این که فرزند خود را این‏گونه با بیاوریم، باید قدم اول یک معارف دینى را به او آموزش بدهم. همین حرف‏هایى که من مى‏زنم باید مستدل آن را یاد بگیرد. در نوجوانى باید به طور علمى‏بداند که اسلام درباره رابطه‏ها، فلان مطلب را مى‏گوید.
بنده خیلى روى این نکته تأکید مى‏کنم که ما باید طورى اسلام را تبیین بکنیم‏که زندگى همین دنیا را نیز در هر سنى تأمین بکند. شاید عیب باشد که من این‏مطلب را عرض کنم؛ ولى براى یک زاویه تربیتى عرض مى‏کنم. یعنى گذشته ازاین که دین مربوط به آخرت و قیامت هم هست باید بدانیم دین یک دستوراتى‏براى دنیا نیز دارد و همان طور که کتابهاى روان‏شناسى چاپ مى‏شود و پدر ومادرها مى‏خوانند و عمل مى‏کنند، همان طور ما یک مجموعه‏اى داریم به عنوان‏کتاب‏هاى تربیتى مربوط به یک مکتب که از آن هم مى‏شود استفاده کرد. در یک‏انتشارتى، کتابى چاپ مى‏کنند با عنوان روش برخورد با مسائل نوجوانان. در این‏گونه مسائل باید از مسائل دینى ولى کاربردى استفاده شود.
بنده زمانى در کانادا بودم، آیت اللّه مصباح هم را گروهى از دانشجویانشان‏براى یک کنگره یا دوره‏هاى آموزشى در سال 69 به آن جا آمدند. نزدیک به دو ماه بنده در آنجا بودم. در یک کتاب فروشى بسیار معتبرى که براى مسیحى‏هابود، شاید حدود هزار جلد از کتاب‏هاى آن انتشارات، روانشناسى و تربیتى بود، اما با دیدگاه مسیحیت. بنده چون رشته‏ام این بود، این کتاب‏ها را نگاه مى‏کردم ببینم چقدر کاربردى است، یکى از این کتاب‏ها را بنده خریدم به نام happy marriage یعنى ازدواج شاد. یک کشیش با سواد مسیحى چهارصد صفحه کتاب نوشته است که بحث آن مسائل زناشویى و جنسى است و در مورد همسران جوان بحث مى‏کند. بنده معتقد نیستم که کتابهاى‏آموزشى جنسى قبل از پاسخ به پرسشهاى دینى
ازواج به جوانان داده شود؛ بلکه این کار در تمدن الحادى غرب صورت گرفته‏است. ایشان در مقدمه کتاب مى‏گوید که این کتاب حاصل تجربه هجده ساله من‏در آموزش به زنان و شوهرهاى جوان مسیحى است. در این کتاب، پرسش‏نامه‏هاى علمى و حرف‏هاى زیاد کاربردى و فیزیولوژى موجود است. نویسنده‏این کتاب جزء روحانیون درجه یک و با سواد کلیسا است. روان‏شناسى هم بلداست. در آن کتاب نوشته است که من در کلاس هایم نزدیک ده تا سیزده هزار نفررا حضوراً و رو در رو جواب داده‏ام و مشکلشان را حل کرده‏ام. مسائل زناشویى‏را با کاربردى‏ترین روش و کلى گویى و با عفیف‏ترین قلم توضیح داده است. درجاى جاى این کتاب، آیه و روایت مسیحیان آمده است. یک جمله کاربردى‏مى‏گوید و رو به روى آن پرانتز باز مى‏کند که این در انجیل متى باب چندم است.در آخر کتاب صد و پنجاه سؤال مسائل جنسى جواب داده است؛ عین فتوا، ولى‏کاربردى است. وقتى آدم مى‏خواند، مى‏بیند که چقدر این کتاب مورد نیازجوان‏ها و حتى میان سالان جامعه ما است. و چقدر این کتاب کاربردى و چقدردینى و علمى است.
بنده در آنجا، آن کتاب را خدمت آقاى مصباح بردم و گفتم که حاج آقا! نه‏حوزه ما چنین کتابى تألیف کرده و نه دانشگاه ما. ما به چنین چیزى نیازمندیم که‏مسیحى‏ها انجام مى‏دهند. مسیحى‏ها مجله‏هاى زیادى درباره درمان افسردگى ازدیدگاه مسیحیت دارند و در آنها کلى گویى نکرده‏اند که توکل به خدا و توسل به‏حضرت معصومه (س) داشته باش؛ بلکه تکنیک داده‏اند. تکنیک هایى هم که‏ارائه کرده‏اند، تکنیک‏هاى دینى است. این ضعف شدیدى است که ما مسلمانان‏داریم. آنچه از منابع ما در اسلام داریم، اصلاً مسحیت محرّف ناقص ندارد. با این‏حال، دست و پا مى‏زنند که تمام چیزهاى کاربردى را از همان‏ها که دارند دربیاورند و تا اندازه‏اى هم موفق شده‏اند.
وقتى بنده به دارالحدیث رفتم تا خدمت برادران، در مورد نکته و زمینه‏کوچکى مثل حیا کار بکنیم، دیدیم که چقدر مطلب و نکات بدیعى وجود دارد. درمنابع اسلامى همه چیز هست. مجوعه‏اى از حوزه و دانشگاه باید بنشینند ودستورالعمل زندگى براى روش‏هاى ریز به دست آورند. در کتابخانه‏هاى تهران‏کتاب‏هاى کاربردى راجع به تربیت فرزند، تماماً غربى است. خود شما هم‏مى‏خرید براى این که نیاز دارید - مثلاً لج بازى فرزند خود را علاج کنید و یادعواى برادرها و خواهرها را در خانه چگونه علاج کنیم؛ امّا وقتى که کتاب‏هاى‏اسلامى را نگاه کنید، مى‏بینید که مسائل کلى مثلاً درباره لقاءاللَّه و عبد صالح خدابودن و عرفان و... است. ما باید این زمینه را درست و آباد بکنیم. بنده معتقدم که‏معارف اسلامى را باید به گونه‏اى تبیین بکنیم که فرد روشن شود. دوّم این که‏الگوهاى عملى داشته باشیم؛ یعنى مى‏گویند که این آقا که این حرف را مى‏زند،ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت مى‏کند و چقدر گرفتار است؟ زمینه‏هاى‏عاطفى را باید ایجاد کنیم.
نکته آخر این که دو دهه پیش در دینا کتاب معروف و پر صدایى منتشر شده‏بود به نام «مدرسه زدایى جامعه». کتاب براى فردى به نام ایوان الیچ است. اوصاحب نظر بزرگ آموزش و پرورش و به یازده زبان زنده مسلط بوده است. پیام‏ایوان الیچ این بود که مدرسه نهادى است که آدم را تربیت نمى‏کند؛ مدرسه اجزا وویژگى هایى دارد که نه تنها انسان را تربیت نمى‏کند، بلکه خراب هم مى‏کند. درآن کتاب، دلایل زیادى مى‏آورد. یکى از دلایل آن، این است که در مدرسه همه‏چیز اجبارى است و تربیت با اجبار نمى‏سازد. فرزند من باید در روز دوشنبه‏ساعت یازده، سر کلاس معلمى قرار بگیرد که دینى بخواند. شاید فرزند من از این‏معلم خوشش نیاید؛ همه اجزاى مدرسه اجبار است. ساعت و معلم آن مشخص‏است. باید این کتاب حتماً تا فلان جا خوانده شود و امتحان گرفته شود. مقایسه وارزش یابى مى‏شود و نمره داده مى‏شود. به همین دلیل فشار و اجبار و تقلب وناراحتى به وجود مى‏آورد؛ باید از بین برود. در آن زمان گفتند که حرف‏هاى الیچ‏درست است؛ ولى گزینه دیگرى نداریم. حتّى یک مقدار هم او را مسئولین‏یونسکو بایکوت کردند. در سال 1356 الیچ به ایران آمد و مجله نگین این مطلب‏را نوشت. پیام الیچ، همان چیزى است که ما در حوزه درس مى‏دهیم. در حوزه،تدریس اختیارى است. دانش‏آموز، مدرس را خودش انتخاب مى‏کند. تربیت
شدگان حوزه، فرهیختگانى مى‏شوند آزاد. اختیار، انسان را سالم بار مى‏آورد.مابعد از انقلاب، آن اجبارهاى دانشگاهى و سیستم مدرسه‏اى را وارد حوزه‏کردیم. دوباره پسر جوان حوزوى هم باید حتماً فلان ساعت سر کلاس برود.حتماً باید فلان استاد را انتخاب کند و اضطراب امتحان در حوزه، مثل اضطراب‏امتحان در مدارس است؛ در صورتى که قبلاً در حوزه اصلاً اضطراب از امتحان‏نبوده است. اجبارى‏هاى نظام مدرسه‏اى را وارد حوزه کرده‏ایم؛ نظام مدرسه‏اى‏نمى‏تواند انسان تربیت کند. با این مجموعه بنده مى‏توانم در مدرسه تربیت دینى‏بکنم. در مدرسه به درس دینى همان گونه مى‏نگرند که به فیزیک و شیمى‏مى‏نگرند. در فیزیک تقلب مى‏کنند، در دینى هم تقلب مى‏کنند. تازه فیزیک‏زندگى او را تأمین مى‏کند، ولى دینى خیر. در درس فیزیک، براى فرزند خود،معلم خصوصى مى‏گیرند، ولى در درس دینى چنین کارى نمى‏کنند. به هر صورت،ما باید در دین دارى مان التزام عملى را ایجاد بکنیم؛ ولى خانواده بستر اصلى این‏کار است.

سؤال: شما در فرمایشات خود، فرمودید که باید مخاطب‏شناسى بشود؛ تا ما ببینیم که باچه کسى طرف هستیم، بعد مشکلش را حل کنیم. راه حلى بفرمایید تا این که ما چگونه‏با مخاطبین خود آشنا شویم؟

پاسخ: یک راه اصلى آن نظر سنجى است خود بنده اگر قصد داشته باشم به‏مدرسه‏اى بروم تا صحبت بکنم، هیچ وقت به عنوان یک کار تشریفاتى وکلیشه‏اى و از قبل تعیین شده، به دعوت مدیر نمى‏روم؛ البته علاقه‏مند هستم که‏بروم با نسل جوان صحبت کنم؛ بنده به مدیر مدرسه اعلام مى‏کنم که به بچه‏هااعلام کنید که سؤالات خود را بدون نام و نام خانوادگى بنویسند؛ بعد به بنده‏بدهید. معمولاً زیر بار نمى‏روند که نکند این سؤالات محکوم کردن مدرسه باشد ویا این که اگر کسى ارتباط با مقامات داشته باشد به آنها گزارش دهد. گاهى‏اوقات به ما خط مى‏دهند و مى‏گویند بچه‏هاى ما مشکلى ندارند؛ شما در مورددرس با اینها صحبت بکنید و نصیحتشان بکنید؛ در حالى که نصیحت براى این‏بچه‏ها بسیار آزار دهنده است. بنده زیر بار این چیزها نمى‏روم؛ کوشش مى‏کنم که‏از راه دیگرى وارد شوم. هم نگرانى مدیر از بین مى‏رود و هم بنده سؤال بگیرم.بعد پرسش نامه‏اى را طرح کردم به نام «پرسش نامه نگرانى‏ها» )بنده چندین نوع‏از این پرسش نامه‏ها را خودم درست کردم(. در آن نوشته بودم که همه ما درزندگى، نگرانى‏هایى داریم که اگر این نگرانى‏ها حل شود، در برنامه ریزى‏ها به ماکمک مى‏کند؛ اگر حل نشود، ما را آزار مى‏دهد. بعد، از زبان مدیر مى‏نویسم که ماحاج آقا یا دکتر فلانى را دعوت کرده‏ایم؛ گاهى هم از زبان خودم مى‏نویسم که مرادعوت کرده‏اند تا در مدرسه شما صحبت بکنم. پنج تا از نگرانى‏هاى عمده خود رابه ترتیب براى من بنویسید. در برگه هم بنده شماره زده‏ام؛ اشاره کرده‏ام که نوشتن‏نام و نام خانوادگى ضرورى نیست، مگر این که خودتان مایل باشید؛ بنده به‏دعوت شماها آمده‏ام. بعد این پرسش نامه را به مدیر میدهم و مى‏گویم که از این‏تکثیر کنید و بین بچه‏ها پخش کنید؛ اشاره هم مى‏کنم که اگر این کار را نکنید، بنده‏نمى‏آیم.
گاهى اوقات پرسش نامه در حد یک چک لیست است؛ یعنى ما یک لیستى ازمشکلات را مى‏دهیم، بعد مى‏گوییم با علامت ضربدر مشخص کنید که کدام رادارید؛ البته بعضى جاها اعتراضى مى‏کنند و مى‏گویند که این سؤالات بد آموزى‏دارد و.... سؤالات هم کوچک و خلاصه است؛ مثل: عدم اعتماد به نفس و...اگرمدیران با هم همکارى بکنند، این کار را انجام مى‏دهیم. پرسش نامه نگرانى‏ها،پرسش نامه ساده‏اى است که ظاهرش این مسائل را ندارد؛ این براى شروع کار.اگر جواب بدهند، آنها را دسته بندى مى‏کنم و صحبت مى‏کنم. اگر جواب هم‏ندهند، بنده یک فرمول بسیار ساده دارم و آن این که براى آنهامى گویم‏جوان‏هاى هم سن و سال شما در این جامعه چند دسته مشکل دارند: خانوادگى،درسى، عصبى، روحى، روانى و...براى آنها مى‏گویم که بنده این جا هستم تا دراین حوزه هایى که نام بردم صحبت کنم. در ابتدا وقتى مى‏روید، در یک مقدمه‏کوتاهى ذکر کنید که من نیامده‏ام که شما را از قیامت و جهنم و... بترسانم بلکه ما پاسخ به پرسشهاى دینى
اسلامى داریم که براى این اسلام، دستورالعمل‏هاى روشنى است. شما هم باطناً وفطرتاً بچه‏هاى مسلمانى هستید؛ شاید یک سؤالاتى نسبت به بعضى از مطالب‏دینى داشته باشید، در آن زمینه‏هایى که من وارد هستم و مطالعه کردم؛ سؤالات‏خود را بدون نام و نام خانوادگى بنویسید؛ بنده جواب مى‏دهم، و اگر وقت نشد،مطالعه مى‏کنم و براى دفعه‏هاى بعد جواب مى‏دهم. خلاصه در یک مقدمه، موضع‏خود را مشخص کنید. البته کار شما مشکل‏تر است؛ براى این که اولین پیش‏داورى بچه‏ها این است که ایشان مأمور یک حکومت دینى است. اگر ما یک‏سؤالى بکنیم، سریع مى‏گوید که اشتباه و گناه است؛ لذا باید ما این را بیان کنیم.اگر ما بتوانیم بحث دینى را بدون این که بگوییم گناه دارد، بیان کنیم، بهتر باشد.
بنده گاهى به مخاطبان القا مى‏کنم که مى‏شود سؤالاتى از بنده بکنید که من آنهارا بلند نخوانم. دیده‏ام که اگر معلم‏ها بخواهند سؤالات بچه‏ها را جمع آورى و دسته‏بندى کنند، بچه‏ها خوششان نمى‏آید. بنابراین، بنده مى‏گفتم: بدهید به خودم؛ زیرانسل جوان برخورد خاصّى با مدیریت‏ها و مدیران خود دارد. سؤالات را بلندبلند مى‏خوانم. اگر هم در آن، حرف‏هاى بدى زده باشند، خود من سؤال را یک‏طورى اصلاح مى‏کنم. در جمع آنها همه چیز هم هست. شوخى مى‏کنند؛مى‏خندند؛ فیلم کردن آدم هست. سؤال جدى و کلى هست؛ مثلاً سیاست دولت‏براى فلان جا چیست؟ بنده معمولاً آن سؤالاتى را که مى‏دانم نیاز اینها وکاربردى‏تر است، جواب مى‏دهم. یک مخاطب‏شناسى دیگر این است که باید یک‏مقدار راجع به جوان و نسل جوان، کتاب‏هاى خوبى بخوانیم که بدانیم نوجوانى وجوانى چیست. پس مخاطب‏شناسى بخش‏هاى مختلف دارد یک بخش از آن به‏صورت عام این است که جوان چیست و یک بخش به صورت خاص، در زمان ماچه دغدغه‏هایى است یک بخش دیگر این است که من نزدیک امتحان‏هاى ثلث‏سوّم و ترم آخر مى‏آیم ممکن است در آن وقت اضطراب داشته باشند و نتوانندبیایند. بخش دیگر از آن این است که این مدرسه خاص چگونه است. یک بخش‏دیگر آن، این است که الان مخاطبان من چه کسانى هستند. این یک‏مخاطب‏شناسى ساده بود. عمیق و آن هم، در کنار این، قابل جمع است. شما بایدتشکیل یک مرکز پژوهش و نظر سنجى را واقعاً جدى بگیرید. همه ما غافل‏هستیم و نمى‏دانیم که مردم ما به کجا مى‏روند. ما هم کلى گویى مى‏کنیم و آنها جاى‏دیگر مى‏روند. بعد که انتخاباتى پیش مى‏آید و همه رأى مى‏دهند، تازه مى‏فهمیم‏که چه خبر است. همان طورى که درسیاست این طور است. در تربیت هم ما یک‏مخاطب‏شناسى بکنیم. یک مرکز ساده تحقیقاتى، یک فرم‏هاى ساده، پخش آنها درشهر خود و نمونه‏گیرى‏هاى ساده از جمله کارهایى است که در مخاطب‏شناسى لازم‏است.

سؤال: آیا جذابیت و کشش در لذّات معنوى، کم‏تر از لذّات مادّى است یا این که لذّات‏معنوى مشخص و نمایان نیست؟ لذّت و خوشى براى جوان چگونه در اسلام تأمین‏مى‏شود؟

پاسخ: یک بخشى از لذّت‏ها، لذّت‏هاى جسمى است؛ منکر آن هم نمى‏توان شد.نکند که ما یک باره جلوى لذّت‏هاى طبیعى و جسمى بچه‏هاى خود را بگیریم وبگوییم که تو باید قدر لذّت‏هاى معنوى را بدانى. بخش عمده بچه‏هاى ما که معناى‏نماز را هم نمى‏فهمند تا حضور قلب در نماز و معناى نیایش و مناجات با خدا را بلدباشند؛ آن لذّت و تجربه را از آنها دریغ کردیم. توصیه بنده این است که بچه‏هاى ماباید از لذّت&

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تعداد بازدید از این مطلب: 170
موضوعات مرتبط: تربیتی , ,
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود